اینم از بدشانسی ماست

ساخت وبلاگ
من انقدر بدشانسم که هر بار خواستم به دختر و جنس مخالف فکر کنم، کشور به هم ریخت! 

یک بار در سال 88 بود که من 22 سالم بود و از چند سال قبلش، همش به جنس مخالف فکر می کردم و میگفتم به زودی یک دختر ناز و مهربون میاد کنارم و باهم جوونی می کنیم! اما یهو ملت ریختن توی خیابون و تا سال 89 هر روز داشت انقلاب میشد و من که یه حامی موسوی بودم، فکر میکردم الان آزادی میشه، و همه ی مردم با هم خوب میشن و در یک مملکت مدرن و شیک، میتونم با یکی از همین دخترای خوشگلِ شمال شهری، خوش بگذرونم و جوونی کنم! اما خب فقط توی اون مقطعی که جوونا و دانشجو ها بیرون میریختن، میشد دخترها رو از نزدیک دید و همین دیدنِ جوونها هم با کلی استرس و وحشت از فضای امنیتی شهر بود!

حالا که دیگه 30 سال رو گذروندم و جوونی هم نکردم، فکر می کردم لااقل ازدواج کردم و بچه ، دارم و لابد سر خونه و زندگی خودم هستم و با خانومم میرم مسافرت و خوش میگذرونم! اما در حالت ثبات و آرامش کشور هم نتونستم بایک دختر حتی از نزدیک حرف بزنم، چه برسه بخوام ازدواج کنم. حالا که انگار باز هم داره انقلاب میشه و تمام کشور به هم ریخته! فکر کن دیگه کی میخواد به جنس مخالف و ازدواج و این چیزا فکر کنه؟!! کلا ما سوختیم رفت! 

...........

پ.ن:

دوستان سلام!

دلیلی که این مدت نبودم، برای این بود که اساسا مخاطب خاصی نداشتم و انگیزه ای هم برای نوشتن نبود. الان که به لطف این تظاهرات اخیر، تلگرام و اینستاگرام فیلتر شده، من هم ناچارا دوباره به خونه ی قبلی برگشتم! و انگار فقط همین وبلاگ هست که میشه توش، از خود نوشت، بدون اینکه بترسی از آنفالو شدن و بلاک شدن! هر چند دوباره فحش ها و نصیحت ها شروع میشه! 

نوشته شده توسط پسر بدشانس در دوشنبه یازدهم دی ۱۳۹۶ |
.: شرم الکی :. ...
ما را در سایت .: شرم الکی :. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4sharmealaki1 بازدید : 76 تاريخ : پنجشنبه 14 دی 1396 ساعت: 21:35