در آغوش گرفتن یک دختر

ساخت وبلاگ

پریشب با برادرم رفته بودیم سینما. جلوی ما یک دختر و پسری نشسته بودند که معلوم بود با هم دوست هستند. دختر توی تاریکی بی حجاب نشسته بود و سرش رو، روی شونه ی پسر گذاشته بود.

در تمام این سالها، هربار که رفتم سینما، به دختر و پسرها نگاه کردم و دلم میخواسته یکی از همین دخترای مو بلندِ زیبا، کنارم باشه. و فکر میکنم اگر فقط می تونستم یکی از این دخترها رو در آغوش بگیرم، چقدر زندگیم تغییر میکرد.

دیشب هم دوباره با مادرم رفتم سینما، درحالیکه همه با معشوق و محبوبشون اومده بودند. هر سال دقیقا همین ایام که میریم سینما، دائما فکر میکنم که شاید سال بعد یک دختر به جای مادرم ، کنارم نشسته باشه. اما دریغ...

یعنی در این دنیای به این بزرگی، در این شهر بزرگ تهران، حتی یک دختر ناز هم نبود؟

..........

پ.ن: خیلی دلم میخواد بدونم اصلا آیا طی این سالها، یک دختر خانم در بازه ی سنی 20 تا 25 سال هم توی وبلاگ من اومده؟ یک دختر خانم اهل تهران اینجا اومده؟ یک دختر خانمی که همه بهش میگن خوشگل، اینجا اومده؟ و هربار بیرون میرم و یک عالمه دختر خوشتیپ و زیبا می بینم، برام سوال میشه که چرا یک نفرشون اهل وبلاگ خوندن نیست و یک نفرشون از پسری که اهل رابطه ی متعدد با سایر دخترها نبوده و صادقانه از خودش و تنهاییش میگه، خوششون نمیاد؟

نوشته شده توسط پسر بدشانس در یکشنبه پانزدهم بهمن ۱۳۹۶ |

.: شرم الکی :. ...
ما را در سایت .: شرم الکی :. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4sharmealaki1 بازدید : 768 تاريخ : جمعه 20 بهمن 1396 ساعت: 3:29