امکان هیچ ارتباطی با دخترها رو ندارم!

ساخت وبلاگ

گاهی که خیلی تحت فشار هستم و دلم می خواد یک دختر کنارم باشه، به این فکر می کنم که چرا با اینکه 29 سالم شده و دیگه یک مرد کامل هستم، هنوز نمی تونم خودم برای بودن با دختر اقدام کنم؟ نمی تونم با کسی دوست بشم یا کسی رو صیغه کنم؟

چه جوریه که بقیه ی آدم ها حتی با سن و سال کمتر از من، به راحتی عکس بیرون رفتن هاشون با دوست دخترهاشون یا زن صیغه ای هاشون رو منتشر می کنن؟ و مشخصه که میزان ارتباطشون با اون دختر، از یکی دوسال هم گذشته! 

فهمیدم که اکثر پسرها از سن 18 سالگی توسط پدر و مادرهاشون مستقل میشن. خود خانواده و پدر و مادر، به اونها امکاناتی مثل ماشین، خونه ی مجردی، و پول توجیبی میدن، و خرج دانشگاهش که گاهی خارج از شهر محل سکونت هست رو میدن، تا طرف روی پای خودش بایسته و مستقل بشه. حالا این پدر و مادرها اگر مذهبی باشن، زن هم برای بچه شون میگیرن و تامین مالیش میکنن تا در شرایط استقلال سراغ گناه نره. اگه مذهبی نباشن، با دوستی دختر و پسر مشکلی ندارند.

یک عده ای از پسرها هم هستند که همزمان با دانشگاه، سراغ کار میرن و خرجشون رو خودشون در میارن و کم کم مستقل میشن.

اما چه من، چه دو برادرم، تا حالا پول توجیبی نگرفتیم، تا حالا ماشین شخصی نداشتیم! تا حالا حتی یک اتاق شخصی نداشتیم! اما دخترهایی که میخوان با پسرها دوست بشن، کاری به این ندارند که پدر و مادرت تامینت نکردند و تو رو انقدر عذاب روحی دادند که فوری نیاز عاطفی پیدا کردی و نتونستی مستقل بشی. به محض اینکه شماره میدن، دوست دارن باهاشون صحبت کنی! و اگر توی خونه باشی و جلوی پدر و مادرت نتونی با یک دختر حرف بزنی، میگن: خاک تو سرت که با این سن، هنوز از بابا و مامانت می ترسی! 

از اون بدتر، دخترهایی که اهل رابطه ی جنسی یا صیغه هستند، با پسرهایی ارتباط برقرار می کنن که خونه ی مجردی داشته باشن و یا لااقل یک ماشینی داشته باشن تا هر روز بتونن دختر رو ببینن و توی ماشین باهاش ارتباط جنسی برقرار کنن.

با این اوصاف من حتی امکان دوستی معمولی با دخترها رو هم ندارم! چون بالاخره اون دختر میخواد هر روز با من توی خیابون قدم بزنه، هر روز با من حرف بزنه و بهم زنگ بزنه، وقتی که ببینه با هر زنگ زدنش، من کلی به استرس می افتم و میگم: "الان نه، یک ساعت دیگه" یا "بذار مامانمو بپیچونم"، یا "بذار برم یک مکان مناسب تر"... خب می بینه من به دردش نمی خورم و اینجوری قراره دائما حرص بخوره.

مخصوصا دخترهای این دوره زمونه که همشون مستقل هستند و باباهاشون از اول براشون ماشین خریده، و باباشون به کارت بانکیشون هر ماه پول میریزه، یا اینکه خودشون کارمند شدند و درآمد دارند! می بینن که خیلی پسرها مستقل تر و ریلکس ترن، پس جذب اونا میشن.

حالا تازه فهمیدم که چرا هیچ دختری با من دوست نشده. چرا دخترها به محض دو جلسه حرف زدن با من، غیب شدند و نخواستن که با من باشن. این هم یکی از مصیبت هاست که هیچ کاری از دست آدم ساخته نیست! 

...........

پ.ت:

1_ حالا بدبختی اینه که 30 ساله خونه مون یک مکان خاصیه! و پدرم حتی محل خونه رو تغییر نمیده که بلکه آدم با یک فضای جدیدی آشنا بشه و از این محل پادگانی خارج بشه! حتی اگر محیط خونه و زندگیم اینجا نبود و تیپ زدن و مدل مو درست کردن، باعث انگشت نما شدنِ در و همسایه نمیشد، می تونستم لااقل سراغ یک نفر برم، اما بدبختی اینه که این آزادی رو هم ندارم! 

2_ اینکه آدم مستقل نیست، باعث میشه 29 سالگیش با 14 سالگیش هیچ تفاوتی نداشته باشه! اون موقع هم فکر می کرد که یه روزی بزرگ میشه و مستقل میشه و از دست پدر و مادرش فرار میکنه. و از یه سنی به بعد میتونه راحت با جنس مخالفش باشه، الان هم هنوز این حسرت و آرزو رو داره که "پس کی می تونم مستقل باشم و با یک دختری خلوت کنم؟".

.: شرم الکی :. ...
ما را در سایت .: شرم الکی :. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4sharmealaki1 بازدید : 274 تاريخ : چهارشنبه 10 آذر 1395 ساعت: 5:13