دختر، موجود دست نیافتنی

ساخت وبلاگ

همیشه از نوجوونی، وقتی این دوست دختر و دوست پسرها رو که میدیدم، یا اونایی که نامزد بودند، توی دلم می گفتم: یعنی چیکار می کنن و به همدیگه چی میگن؟ یعنی ممکنه یک روزی یک دختری هم کنار من بیاد و با من صمیمی باشه؟ 

از نوجوونی، همش فکر می کردم دخترها یک موجودات دست نیافتنی هستند و هیچ وقت هیچ دختری کنار منِ پسر نمیاد. اما ته دلم می گفتم: لابد الان چون کم سن هستم این حس رو دارم، اگر مقداری ریش و سیبیل دربیارم یا حالت مردونه پیدا کنم، بالاخره برای دخترها جذابیتی دارم و یک دختری هم جذب من میشه.

دیدنِ دختر و پسرهای جوون، یک حس خاصی توام با حسرت داشت. نمی دونم شاید چون من در خانواده ی مذهبی بزرگ شده بودم و شدیدا خجالتی بودم، فکر می کردم که چطوری ممکنه یک دختر نامحرم که از پسرها فرار می کنه، حالا انقدر چسبیده باشه به یک پسر؟!

البته همیشه می فهمیدم که چقدر کشش عاطفی و جنسی بین این دو هست و چقدر دختر و پسر برای همدیگه جذابیت دارند، اما نمی فهمیدم که این دو قطب متضاد و انقدر دور از هم، چطوری میشه یهو انقدر با هم صمیمی بشن؟ باید حتما خانواده و جامعه رو دور بزنن و یک اطمینانی از جانب دختر حاصل بشه که بخواد با پسری که غریبه ست و شاید ترسناک، دوست بشه یا حتی بذاره که لمسش کنه.

برای همین با دیدنشون خیلی توی فکر می رفتم و خیلی دلم می خواست که زودتر من هم یک جنس مخالف داشته باشم. در عین حال به دختر و پسرها کاملا عادی نگاه می کردم و دوست داشتم وانمود کنم که حواسم نیست و یکجوری بهشون بفهمونم: شما هرکاری خواستید با هم بکنید که از دید من آزاد هستید. میگفتم: این لب بوسی ها و بغل کردن ها، مال از ما بهترونه، من که هیچ وقت عمرا چنین تجربه ای داشته باشم، پس بذار بقیه حال کنن. 

30 سالمه و باورم نمیشه که هنوز هم حتی یک دختر پیش من نیست. باورم نمیشه که هنوز هم مثل 15 سال پیش، برای من دیدنِ دختر و پسرها، انقدر اذیت کننده ست و فکرم رو مشغول میکنه و توی دلم میگم: خوش به حالشون، لابد من جزو انسان های این جامعه نیستم که دختر خوشگلی هم بخواد پیش من باشه. لابد باید پسر ویژگی های خاصی داشته باشه تا دخترها بهش علاقمند باشند.

گاهی فکر می کنم چقدر میتونه عجیب باشه اگر یک دختر زیبایی هم بخواد من رو دوست داشته باشه. کاملا پذیرفتم که با تمام ویژگی های مثبتم، قرار نیست هیچ دختری از من خوشش بیاد. دختر همچنان یک موجود عجیب و غریب و دست نیافتنی برای منه. درست مثل روزهای نوجوونی، یک تابو و خط قرمزه، کسیه که نه میشه بهش نزدیک شد، نه میشه حتی آرزوش رو برای سالهای بعد داشت. من دیگه از جوونی هم عبور کردم و اگر قرار بود دختری پیشم باشه، تا الان باید می بود.

............

پ.ن: واقعا دوست دارم بدونم دنیای دونفره ها چه شکلیه؟ دختر و پسرها چی به هم میگن؟ چطوری از هم لذت می برن؟ چطوری سراغ رابطه ی جنسی میرن؟ دختری که تا دیروز نمیشد حتی بهش دست زد، چطوری جلوی پسر لخت میشه و برای پسر هر کاری می کنه؟ ... هعییییی، دختر و پسرها من رو شکنجه میدن. من هم مدتهاست بالغ ام، اما حق ندارم یک نفری رو برای خودم داشته باشم، علتش رو نمی فهمم!

نوشته شده توسط پسر بدشانس در جمعه بیست و ششم خرداد ۱۳۹۶ |
.: شرم الکی :. ...
ما را در سایت .: شرم الکی :. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4sharmealaki1 بازدید : 69 تاريخ : دوشنبه 5 تير 1396 ساعت: 9:43