نبودِ دختر، چقدر سخت بود

ساخت وبلاگ

هیچ موقع فکر نمی کردم که عدد سنم به 30 سال برسه و من نه تنها بچه نداشته باشم، که زن هم نداشته باشم، که حتی یک بار هم دختری رو در آغوش نگرفته باشم! یادم میاد که بدون دختر نمی تونستم اصلا زندگی کنم و 17-18 سالگیم هر روز به دخترها فکر میکردم و بودن باهاشون رو تخیل میکردم و خیلی اذیت میشدم. همش فکر میکردم پُر پُرش 20 سالگی ، با یک دختر هستم، و فکر می کردم امکان نداره به بالای 25 سال برسم و سراغ رابطه جنسی نرفته باشم.

همیشه وقتی میدیدم یک مردی بالای 27-28 سال توی فامیل هست که هنوز ازدواج نکرده، میگفتم: اووووووه، امکان نداره من تا اون موقع صبر کنم و نیازم رو سرکوب کنم. و اگر کسی میگفت: 2 سال دیگه یا 4 سال دیگه وقت ازدواجته، خیلی ناراحت میشدم. من همش فکر میکردم به راحتی تمام و خیلی زودتر از بقیه و در همون اول جوونی، با یک دختر ازدواج می کنم و باهاش یک زندگی جدیدی رو میسازم و لذت می برم! 

من باورم نمیشه که هنوز برای میل جنسی، نیاز به دیدنِ عکسش توی اینترنت دارم. باورم نمیشه که هنوز یواشکی باید توی یک گوشه ای بشینم و رابطه ی جنسی با یک دختر رو فقط تخیل کنم. من اصلا باورم نمیشه که تا این سنم، حتی یک دختر نبوده که باهاش رو در رو حرف بزنم یا توی پارک قدم بزنم. چون روزهایی رو یادم میاد که از نبودِ دختر داشتم دق می کردم. حتی وقتی خانوادم مسافرت می رفتند، من نمیرفتم چون مسافرت بدون یک دختر برام خیلییییی سخت بود.

من این روزها، بدون دختر و با مجردی قطعی دارم زندگی میکنم و دیگه مثل قدیم به اینکه حتما باید دختر باشه تا زندگی کنم، فکر نمی کنم. اما در واقع من هیچ زندگی ای نمی کنم. من 12 ساله که به خاطر نبودِ جنس مخالف دارم به صورت معلق زندگی میکنم، بدون لذت بردن، بدون جوونی کردن، بدون بیرون رفتن از خونه، بدون هیچی!!!! 

نوشته شده توسط پسر بدشانس در شنبه شانزدهم دی ۱۳۹۶ |
.: شرم الکی :. ...
ما را در سایت .: شرم الکی :. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4sharmealaki1 بازدید : 61 تاريخ : چهارشنبه 20 دی 1396 ساعت: 0:02