وقتی 12 سال پیش تازه با اینترنت آشنا شده بودم، همینطوری دوست داشتم با دخترها چت کنم، اما هیچ وقت شماره تلفنم رو به دختری نمیدادم. از اینکه ارتباطی شکل بگیره و وارد یک رابطه ی غلط بشم می ترسیدم.
سالها بعد که از شدت مذهبی بودنم کم شد و دلم میخواست با دخترها دوست بشم، این بار خود دخترها شماره تلفن هاشون رو توی چت ها میگذاشتند، اما خودم زنگ نمیزدم!! و دخترها میگفتند: تو چرا انقدر عجیب غریب هستی؟ از اینکه یک دفعه دختری به موبایلم زنگ بزنه و مادر یا پدرم متوجه بشه ، می ترسیدم.
من حتی چند باری به قصد دیدنِ دخترها، باهاشون قرار گذاشتم، اما هیچ بار شماره تلفنم رو ندادم و یک بار هم تا حالا با دختری تلفنی صحبت نکردم. با اون دخترها هم دوست نشدم.
اینکه توی یک خانواده ی شدیدا کنترل شده با پدر و مادر به شدت مذهبی زندگی کنی که نتونی حتی با یک دختر تلفنی صحبت کنی، واقعا شکنجه ست. حالا حساب کن که خیلی از دخترها، فکر میکنن که ما مردها مزاحم هستیم و اگر شماره تلفن هم بدیم، تمسخر میکنن.
من شک ندارم که تمام دخترها و پسرها، لااقل یک ارتباط تلفنی با جنس مخالفشون دارند. لااقل میتونن صدای طرف مقابل رو بشنون و باهاش حرفهای معمولی - نه الزاما سکسی - بزنن و کمی آروم بشن. اما منِ بدشانس، حتی از این مقدار هم محرومم. خیلی ها ازدواج می کنن تا مستقل بشن و بتونن آزادانه با جنس مخالف رابطه داشته باشند.
برچسب : نویسنده : 4sharmealaki1 بازدید : 71