.: شرم الکی :.

متن مرتبط با «مگه» در سایت .: شرم الکی :. نوشته شده است

مگه میشه بدون یک همدم زنده موند؟

  • من خیلی خیلی دلم برای خودم می سوزه. آخه کجای دنیا یک جوون، هیچ همدمی نداره؟ من 30 سالمه و هیچ کسی از جنس مخالف نیست که دوستم داشته باشه. همه ی ماها "جفت" آفریده شدیم، یک نفری رو می خوایم که نوازشمون کنه، باهامون حرف بزنه، دستمونو بگیره، به ما توجه کنه. اگه اون یک نفر نباشه، انگار همش کلافه ایم و نمی تونیم کاری انجام بدیم. گاهی که مادرم از دست اخلاق پدرم گلایه می کنه، بهش میگم: فکر کن اگر ازدواج نکرده بودی و تا حالا با مادرت زندگی می کردی، چه حسی داشتی؟ آیا بدتر از الانت زجر نمی کشیدی؟ باید دائما پرستاری مادرت رو می کردی و دو نفری با هم می بودید تا اینکه پیر میشدی، بدون بچه، بدون حتی من که الا,مگه,میشه,بدون,همدم,زنده,موند؟ ...ادامه مطلب

  • مگه ما بچه ی پدر و مادرمون نیستیم؟

  • یه چیزی که برای من خیلییی سواله اینه که: مگه من بچه ی همین پدر و مادر نیستم؟ اگه من انقدر شدید گرم مزاج هستم و از 14 سالگی دلم می خواسته که یک رابطه ی جنسی داشته باشم، پس حتما پدر و مادرمم باید دوره ی نوجوونی و جوونیشون مثل من می بودند.  آخه من که از روی آسمون نیومدم! این خصلت هایی که دارم قطعا از کسی جز پدر و مادرم به ارث نبردم. پس بالاخره یکیشون باید من رو درک می کرد، یکیشون باید انقدر دلش برای من میسوخت که می فهمید این روزها و این شبها، چرا تا نزدیک 4 صبح توی اینترنتم؟! وقتی میدید که چشمام قرمز شده یا خیلی یواشکی با خودم مشغولم، باید حتما می فهمید که چه زجری رو تحمل می کنم!  اما عجیبه که نه پدرم، و نه مادرم هیچ وقت نفهمیدند که من چی میخوام! دوران راهنماییم که هرچی به زبون به زبونی میگفتم: "من قدرت تشخیص دارم"، متوجه نمی شدند. دوران دبیرستان که فکر می کردم با دورگه شدن صدا و ظاهر شدن علائم بلوغ، می فهمند که من بزرگ شدم و همه ی مسائل زناشویی رو می دونم، اما باز هم من رو آدم به حساب نمیاوردند! بعد از اون هم هر بار حرف از دختر و جنس مخالف و ازدواج زدم، به شدت محکوم شدم! پدرم که اساسی , ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها